
مروری بر خاطرات ۲۰ ساله یک آتش نشان
ورقهای رنگ برگشته میان چمدان قهوهای خوشرنگ پدر که سالهاست گوشه کمد جا خوش کرده است را زیر و رو میکنم. پی عکسهایی از عمو محمد، دوستی از میان دوستان صمیمی پدرم. او که مرد آتش خطابش میکردند اما همیشه صورتش مثل گل، خندان بود و با نشاط. هرچه یاد داریم، مرد آتش، همیشه شاد بود جز وقتهایی که آتش مقهورش میکرد یا به کسی آسیبی میرساند و … حالا او را میان یادداشتهای پدرم جستوجو میکنم، میان عکسهایی که با دوربین پلاروید گرفته بودند و … میان جست و جو، صدای یا الله گفتنهایش وقتی به خانهمان میآمد در...